شعرنو

ساخت وبلاگ

آب را گل نکنیم:
در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب.

یا که در بیشهٔ دور، سیره‌ای پر می‌شوید.
یا در آبادی، کوزه‌ای پر می‌گردد.

آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.

زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم:
روی زیبا دو برابر شده است.

چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالا دست، چه صفایی دارند!
چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیر افشان باد!
من ندیدم دهشان،
بی‌گمان پای چپرهاشان جای پای خداست.
مهتاب آنجا، می‌کند روشن پهنای کلام.
بی‌گمان در ده بالا دست، چینه‌ها کوتاه است.
مردمش می‌دانند، که شقایق چه گلی است.
بی‌گمان آنجا آبی، آبی است.
غنچه‌ای می‌شکفد، اهل ده باخبرند.
چه دهی باید باشد!
 کوچه باغش پر موسیقی باد!
مردمان سر رود، آب را می‌فهمند.
 گل نکردنش، ما نیز
آب را گل نکنیم.

#سهراب_سپهری
 

کوچه...
ما را در سایت کوچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ganjinehyeadab بازدید : 75 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 8:03