کوچه

ساخت وبلاگ
چو چشمت هرگزم چشمی به چشمم در نمی‌آیدبه چشمانت که چشمم را به جز چشمت نمی‌بایدچو چشمت چشم آن دارد که ریزد خون چشم مناگر چشمت به چشمانم زند چشمی بیاسایدهر آن چشمی که می‌بیند به غیر چشم او چشمیچو چشمش چشم تو بیند ز چشمش چشمه بگشایدبه سوی چشم من چشمی، بکن ای نور چشم منکه تا چشمم ز چشمانت به چشمانی بیاسایدبه وعده چشم تو گفته: که چشمم را به چشم آردبه چشمت هم شتابی کن که چشمم چشم می‌بایدچه دانی حال چشم من چو چشمت نیست در چشمم؟که چشمم در غم چشمت چه خون از چشم پالایداگر چشمت به چشم آرد به چشم خویش سلمان راخوشا چشمی که پیش چشم تو جانا به چشم آید#سلمان_ساوجی کوچه...ادامه مطلب
ما را در سایت کوچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ganjinehyeadab بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 23:48

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنیدقفسم برده به باغی و دلم شاد کنیدعندلیبان‌! گل سوری به چمن کرد ورودبهر شاباش قدومش همه فریاد کنیدهر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفسبرده در باغ و به یاد مٓنش آزاد کنیدآشیان من بیچاره اگر سوخت چه باکفکر ویران شدن خانهٔ صیاد کنیدشمع اگر کشته شد از باد مدارید عجبیاد پروانهٔ هستی‌ شده بر باد کنیدبیستون بر سر راه است مباد از شیرینخبری گفته و غمگین دل فرهاد کنیدجور و بیداد کند عمر جوانان کوتاهای بزرگان وطن بهر خدا داد کنیدگر شد از جور شما خانهٔ موری ویرانخانهٔ خویش محالست که آباد کنید« ملک الشعرای بهار » کوچه...ادامه مطلب
ما را در سایت کوچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ganjinehyeadab بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 7 ارديبهشت 1402 ساعت: 14:25

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاکشاخه‌های شسته، باران خورده، پاکآسمان آبی و ابر سپیدبرگ‌های سبز بیدعطر نرگس، رقص بادنغمه شوق پرستوهای شادخلوت گرم کبوترهای مستنرم نرمک می‌رسد اینک بهارخوش به حال روزگارخوش به حال چشمه‌ها و دشت‌هاخوش به حال دانه‌ها و سبزه‌هاخوش به حال غنچه‌های نیمه‌بازخوش به حال دختر میخک که می‌خندد به نازخوش به حال جام لبریز از شرابخوش به حال آفتابای دل من گرچه در این روزگارجامه رنگین نمی‌‌پوشی به کامباده رنگین نمی‌بینی به جامنقل و سبزه در میان سفره نیستجامت از آن می که می‌‌باید تهی استای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیمای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتابای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهارگر نکوبی شیشه غم را به سنگهفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ کوچه...ادامه مطلب
ما را در سایت کوچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ganjinehyeadab بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 20:08

صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمینعقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمینبا جوانان راه صحرا برگرفتم بامدادکودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشینگفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقارهمچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمینآستین بر دست پوشید از بهار برگ شاخمیوه پنهان کرده از خورشید و مه در آستینباد گل‌ها را پریشان می‌کند هر صبحدمزان پریشانی مگر در روی آب افتاده چیننوبهار از غنچه بیرون شد به یک تو پیرهنبیدمشک انداخت تا دیگر زمستان پوستیناین نسیم خاک شیراز است یا مشک ختنیا نگار من پریشان کرده زلف عنبرینبامدادش بین که چشم از خواب نوشین بر کندگر ندیدی سحر بابل در نگارستان چینگر سرش داری چو سعدی سر بنه مردانه واربا چنین معشوق نتوان باخت عشق الا چنین#سعدی کوچه...ادامه مطلب
ما را در سایت کوچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ganjinehyeadab بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 20:08

بی‌رخت جانا، دلم غمگین مکنرخ مگردان از من مسکین، مکنخود ز عشقت سینه‌ام خون کرده‌ایاز فراقت دیده‌ام خونین مکنبر من مسکین ستم تا کی کنی؟خستگی و عجز من می‌بین، مکنچند نالم از جفا و جور تو؟بس کن و بر من جفا چندین مکنهر چه می‌خواهی بکن، بر من رواستبی نصیبم زان لب شیرین مکنبر من خسته، که رنجور توامگر نمی‌گویی دعا، نفرین مکندر همه عالم مرا دین و دلی استدل فدای توست، قصد دین مکنخواه با من لطف کن، خواهی جفامن نیارم گفت: کان کن، این مکنبا عراقی گر عتابی می‌کنیاز طریق مهر کن، وز کین مکن#عراقی کوچه...ادامه مطلب
ما را در سایت کوچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ganjinehyeadab بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 20:08

باهم_بازباراننه نگوییدباترانهمی سرایم این ترانه جوردیگربازباران بی ترانهدانه دانهمی خوردبربام خانهیادم آیدروزبارانپابه پای بغض سنگینتلخ وغمگیندل شکستهاشک ریزانعاشقی سرخورده بودممی دریدم قلب خودرادورمی گشتی توازمنبادوچشم خیس وگریانمی شنیدم ازدلاین نوای کودکانهپربهانهزودبرمی گردی به خانهیادت آید هستی منآن دل تو جارمی زداین ترانهبازبارانبازمی گردم به خانهبازباران باترانهمی خوردبربام خانهخانه ام کو؟ خانه ات کو؟آن دل دیوانه ات کو؟روزهای کودکی کو؟فصل خوب سادگی کو؟یادت آیدروزباران،گردش یک روزدیرین؟پس چه شد، دیگرکجارفت؟خاطرات خوب وغمگین؟درپس آن کوی بن بست دردل توآرزو هست؟کودک خوش حال دیروزغرق درغم های امروزیادبارانرفته ازیادآرزوها کوچه...ادامه مطلب
ما را در سایت کوچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ganjinehyeadab بازدید : 47 تاريخ : جمعه 26 اسفند 1401 ساعت: 14:53

درخیالات خودم،درزیربارانی که نیست...می رسم باتوبه خانه،ازخیابانی که نیست... می نشینی روبرویم،خستگی درمی کنی...چای می ریزم برایت،توی فنجانی که نیست...بازمی خندی ومی پرسی:که حالت بهتراست؟! بازمی خندم، که خیلی،گرچه، می دانی که نیست...شعرمی خوانم برایت،واژه هاگل می کنند!!!یاس ومریم می گذارم،توی گلدانی که نیست...چشم می دوزم به چشمت،می شودآیاکمی،دست هایم رابگیری،بین دستانی که نیست...وقت رفتن می شود،بابغض می گویم: نرو...پشت پایت اشک می ریزم،روی ایوانی که نیست...می روی وخانه،لبریزازنبودنت می شود...بازتنها می شوم،بایادمهمانی که نیست...!بعدتواین کارهرروزمن است!!!باوراین که نباشی،کارآسانی که نیست...!زندگانی گاه به کام است وبس است...زندگانی گاه به نام است وبس است...زندگانی گاه به دام است وبس است...چه به کام وچه به نام وچه به دام،زندگانی معرکه ی همت ماست...زندگانی می گذرد...زندگانی گاه به نان است وکفایت بکند...زندگانی گاه به جان است وجفایت بکند...زندگانی گاه به آن است ورهایت بکند...چه به نانوچه به جانوچه به آن،زندگی می گذرد. کوچه...ادامه مطلب
ما را در سایت کوچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ganjinehyeadab بازدید : 50 تاريخ : جمعه 26 اسفند 1401 ساعت: 14:53

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهارانکز سنگ گریه خیزد روز وداع یارانهر کو شراب فرقت روزی چشیده باشدداند که سخت باشد قطع امیدوارانبا ساربان بگویید احوال آب چشممتا بر شتر نبندد محمل به روز بارانبگذاشتند ما را در دیده آب حسرتگریان چو در قیامت چشم گناهکارانای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمداز بس که دیر ماندی چون شام روزه دارانچندین که برشمردم از ماجرای عشقتاندوه دل نگفتم الا یک از هزارانسعدی به روزگاران مهری نشسته در دلبیرون نمی‌توان کرد الا به روزگارانچندت کنم حکایت شرح این قدر کفایتباقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران#سعدی کوچه...ادامه مطلب
ما را در سایت کوچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ganjinehyeadab بازدید : 73 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 21:30

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرابی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرانوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدیسنگ‌دل این زودتر می‌خواستی حالا چراعمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیستمن که یک امروز مهمان توام فردا چرانازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایمدیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چراوه که با این عمرهای کوته بی‌اعتباراین همه غافل شدن از چون منی شیدا چراشور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بودای لب شیرین جواب تلخ سربالا چراای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفتاین‌قدر با بخت خواب‌آلود من لالا چراآسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کنددر شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرادر خزان هجر گل ای بلبل طبع حزینخامشی شرط وفاداری بود غوغا چراشهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفراین سفر راه قیامت می‌روی تنهاچراشهریار کوچه...ادامه مطلب
ما را در سایت کوچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ganjinehyeadab بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 21:30

* تو نیستی که ببینی*.تو نیستی که ببینیچگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری‌ست!چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست!چگونه جای تو در جان زندگی سبز است!*هنوز پنجره باز است.تو از بلندی ایوان به باغ می‌نگری.درخت‌ها و چمن‌ها و شمعدانی‌هابه آن ترنم شیرین، به آن تبسم مهربه آن نگاهِ پُر از آفتاب، می‌نگرند.*تمام گنجشکانکه درنبودن تومرا به باد ملامت گرفته‌اند؛تو را به نام صدا می‌کنند!هنوز نقش تو را از فراز ِ گنبد ِ کاجکنار باغچه،زیر درخت‌ها،لب حوضدرون ِ آینه‌ی پاک آب می‌نگرند*تو نیستی که ببینی، چگونه پیچیده‌ستطنین ِ شعر ِنگاه تو در ترانه‌ی من.تو نیستی که ببینی، چگونه می‌گرددنسیم روح تو در باغ ِ بی‌جوانه‌ی من.*چه نیمه شب‌ها، کز پاره‌های ابر سپیدبه روی لوح سپهرتو را، چنان‌که دلم خواسته‌ست، ساخته‌ام!چه نیمه شب‌ها -وقتی که ابر بازیگرهزار چهره به هر لحظه می‌کند تصویربه چشم هم‌زدنیمیان آن همه صورت، تو را شناخته‌ام!*به خواب می‌ماند،تنها، به خواب می‌ماندچراغ، آینه، دیوار، بی تو غمگینندتو نیستی که ببینیچگونه با دیواربه مهربانی یک دوست، از تو می‌گویمتو نیستی که ببینی چگونه از دیوارجواب می‌شنوم.*تو نیستی که ببینی، چگونه، دور از توبه روی هرچه دراین خانه استغبار سربی ِ اندوه، بال گسترده‌ستتو نیستی که ببینی، دل رمیده‌ی منبه‌جز تو یاد همه چیز را رها کرده‌ست..غروب‌های غریبدر این رواق نیازپرنده‌ی ساکت و غمگین،ستاره‌ی بیمارستدو چشم خسته‌ی مندر این امید عبثدو شمع سوخته جان ِ همیشه بیدارستتو نیستی که ببینی!.#فریدون_مشیریاز دفتر: #از_خاموشی کوچه...ادامه مطلب
ما را در سایت کوچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ganjinehyeadab بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 21:30